چون دلم بتکده شد آزر گو بت متر

ساخت وبلاگ
چون دلم بتکده شد آزر گو بت متراش چون سرم معصره شد خانه خمار مگیر کفر و اسلام کنون آمد و عشق از ازلست کافری را که کشد عشق ز کفار مگیر بانگ بلبل شنو ای گوش بهل نعره خر در گلستان نگر ای چشم و پی خار مگیر بس کن و طبل مزن گفت برای غیرست من خود اغیار خودم دامن اغیار مگیر 1092 اختران را شب وصلست و نثارست و نثار چون سوی چرخ عروسیست ز ماه ده و چار زهره در خویش نگنجد ز نواهای لطیف همچو بلبل که شود مست ز گل فصل بهار جدی را بین به کرشمه به اسد می نگرد حوت را بین که ز دریا چه برآورد غبار مشتری اسب دوانید سوی پیر زحل که جوانی تو ز سر گیر و بر او مژده بیار کف مریخ که پرخون بود از قبضه تیغ گشت جان بخش چو خورشید مشرف آثار دلو گردون چو از آن آب حیات آمد پر شود آن سنبله خشک از او گوهربار جوز پرمغز ز میزان و شکستن نرمد حمل از مادر خود کی بگریزد به نفار تیر غمزه چو رسید از سوی مه بر دل قوس شب روی پیشه گرفت از هوسش عقرب وار اندر این عید برو گاو فلک قربان کن گر نه ای چون سرطان در وحلی کژرفتار این فلک هست سطرلاب و حقیقت عشقست هر چه گوییم از این گوش سوی معنی دار شمس تبریز در آن صبح که تو درتابی روز روشن شود از روی چو ماهت شب تار 1093 روستایی بچه ای هست درون بازار دغلی لاف زنی سخره کنی بس عیار که از او محتسب و مهتر بازار بدرد در فغانند از او از فقعی تا عطار چون بگویند چرا می کنی این ویرانی دست کوته کن و دم درکش و شرمی می دار او دو صد عهد کند گوید من بس کردم توبه کردم نتراشم ز شما چون نجار بعد از این بد نکنم عاقل و هوشیار شدم که مرا زخم رسید از بد و گشتم بیدار باز در حین ببرد از بر همسایه گرو بخورد بامی و چنگی همه با خمر و خمار خویشتن را به کناری فکند رنجوری که به یک ساله تب تیز بود گشته نزار این هم از مکر که تا درفکند مسکینی که بر او رحم کند او به گمان و پندار پس بگوید که مرا مکنت چندین سیم است پیش هر کس به فلان جای و نقدی بسیار هر که زین رنج مرا باز یکی یارانه بکند در عوض آن بکنم من صد بار
دست نزن قلبم شکست...
ما را در سایت دست نزن قلبم شکست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nila hadi13676 بازدید : 149 تاريخ : چهارشنبه 8 خرداد 1392 ساعت: 4:04